گزارشی از یک روز شیرین بارانی
 در اتاق ساکت و آرامم نشسته ام و کارهای روزمره ام را انجام می دهم. صدای کیبورد و موس در رقابت با صدای تیک تاک ساعت دیواری سکوت اتاق را می شکنند. اما همینطور که غرق در رایانه ام، صدای دلنشینی از پشت پنجره مرا به خود می خواند. بلند می شوم و پنجره را باز می کنم و در هوای دلنشین ابری صبح یک نفس عمیق می کشم و سرم را اندکی از پنجره بیرون می برم تا قطرات ظریف باران صورتم را شستشو دهد.
 
 
    
 
ناخودآگاه لبخندی بر چهره ام می نشیندکه به معنای لذت بردن از زندگی تلقی اش می کنم. برمی گردم پشت میزکارم و استکان چای را می نوشم و با گفتن یک "الحمدلله رب العالمین" غرق در صدای غرش ابرها، و شرشر باران پاییزی، دست به اسلحه می شوم و به مبارزه ام در دنیای مجازی ادامه می دهم.
       + نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۳ ساعت  توسط فهیمه عباسی
        | 
       
   

	  شهید چمران